زناشویی

چرا در بعضی روابط، احساسات به جای عقل حاکم می‌شود؟

احساسات، بخش جدایی‌ناپذیر تجربه‌ی انسانی هستند و نقش مهمی در روابط ما ایفا می‌کنند. با این حال، گاهی اوقات این احساسات چنان قوی می‌شوند که بر عقل و منطق ما غلبه کرده و تصمیماتی می‌گیریم که بعدها از آنها پشیمان می‌شویم. اما چه عواملی باعث می‌شوند که در برخی روابط، احساسات به جای عقل حاکم شوند؟ در این پست، به بررسی 12 نکته کلیدی می‌پردازیم که می‌توانند توضیح دهند چرا گاهی اوقات کنترل خود را از دست می‌دهیم و اجازه می‌دهیم احساسات، سکان هدایت روابطمان را به دست بگیرند:

  • ✳️

    نیاز شدید به تایید:

    وقتی به شدت نیازمند تایید و پذیرش از سوی فرد مقابل هستیم، ممکن است حاضر شویم منطق خود را زیر پا بگذاریم تا رضایت او را جلب کنیم.
  • ✳️

    ترس از دست دادن:

    این ترس می‌تواند باعث شود که رفتارهایی را تحمل کنیم که در شرایط عادی غیرقابل قبول هستند.
  • ✳️

    ناامنی عاطفی:

    افرادی که از نظر عاطفی ناامن هستند، بیشتر احتمال دارد که با تکیه بر احساسات خود، تصمیمات غیرمنطقی بگیرند.
  • ✳️

    تجربیات گذشته:

    الگوهای رفتاری و تجربیات تلخ گذشته می‌توانند باعث شوند که در روابط جدید نیز با احتیاط بیش از حد یا به طور افراطی احساساتی رفتار کنیم.
  • ✳️

    تصورات رمانتیک:

    دیدگاه‌های غیرواقعی و رمانتیک نسبت به عشق و روابط، گاهی اوقات باعث می‌شود که واقعیت را نادیده بگیریم.
  • ✳️

    فشار اجتماعی:

    فشارهای ناشی از خانواده، دوستان یا جامعه می‌تواند بر تصمیمات ما تاثیر گذاشته و باعث شود که خلاف میل باطنی خود عمل کنیم.
  • ✳️

    کمبود عزت نفس:

    افرادی که عزت نفس پایینی دارند، ممکن است برای حفظ رابطه، به رفتارهای غیرمنطقی تن دهند.
  • ✳️

    سوء استفاده عاطفی:

    در روابطی که سوء استفاده عاطفی وجود دارد، قربانی اغلب به دلیل احساس گناه، ترس یا وابستگی، به رابطه ادامه می‌دهد.
  • ✳️

    هورمون‌ها و شیمی بدن:

    ترشح هورمون‌ها در هنگام عشق و وابستگی می‌تواند بر تفکر منطقی ما تاثیر بگذارد.
  • ✳️

    عدم خودآگاهی:

    نداشتن آگاهی کافی از احساسات و نیازهای خود، می‌تواند منجر به تصمیم‌گیری‌های احساسی و غیرمنطقی شود.
  • ✳️

    ناتوانی در برقراری ارتباط موثر:

    وقتی نمی‌توانیم احساسات و نیازهای خود را به طور واضح و قاطعانه بیان کنیم، ممکن است به روش‌های غیرمنطقی و احساسی متوسل شویم.
  • ✳️

    فقدان مهارت‌های حل مسئله:

    ناتوانی در حل مشکلات به صورت منطقی و سازنده، می‌تواند باعث شود که در مواجهه با چالش‌ها، احساسات بر ما غلبه کنند.

درک این عوامل، اولین قدم برای کنترل احساسات و اتخاذ تصمیمات عقلانی‌تر در روابط است. هرچند احساسات نقش مهمی در روابط ایفا می‌کنند، اما نباید اجازه دهیم که آنها به طور کامل بر منطق ما غلبه کنند.

1. نیازهای ارضا نشده دوران کودکی

روابط عاطفی اغلب بستری برای بازسازی و ارضای نیازهایی هستند که در دوران کودکی برآورده نشده‌اند.این نیازها می‌توانند شامل نیاز به توجه، تأیید، امنیت و عشق باشند.وقتی این نیازها در رابطه فعال می‌شوند، فرد ممکن است رفتارهایی از خود نشان دهد که منطقی به نظر نمی‌رسند، زیرا هدف اصلی ارضای این نیازها است، نه تفکر عقلانی.مثلا فردی که در کودکی احساس بی‌توجهی کرده است، ممکن است در رابطه بزرگسالی به شدت نیازمند توجه شریک خود باشد و برای به دست آوردن آن، رفتارهای نامعقولی انجام دهد.این رفتارهای نامعقول اغلب ریشه در ترس از دست دادن رابطه و در نتیجه، عدم ارضای مجدد نیازهای ارضا نشده دارند.

شناخت این الگوها و کار کردن بر روی التیام زخم‌های دوران کودکی می‌تواند به کاهش این احساسات و داشتن روابط سالم‌تر کمک کند.

در این حالت، فرد بیشتر بر اساس احساسات خود عمل می‌کند تا بر اساس منطق و عقل.پس، آگاهی از این الگوهای کودکی می‌تواند به درک بهتر رفتارهای خود و شریک زندگی‌تان کمک کند.در ضمن، مشاوره با یک متخصص می‌تواند راهکارهای موثری برای مدیریت این احساسات و بهبود رابطه ارائه دهد.

2. ترس از تنهایی

ترس از تنهایی یک احساس قوی است که می‌تواند باعث شود افراد در روابطی بمانند که برای آنها مناسب نیستند.این ترس می‌تواند باعث شود افراد به هشدارهای منطقی گوش ندهند و به امید داشتن همراه، به رفتارهای آسیب‌زا تن دهند.این ترس اغلب با احساس بی‌ارزشی و عدم اعتماد به نفس همراه است.فردی که از تنهایی می‌ترسد، ممکن است احساس کند که بدون داشتن یک شریک، ارزشی ندارد و قادر به تحمل تنهایی نیست.در نتیجه، این افراد ممکن است استانداردهای خود را پایین بیاورند و در روابطی بمانند که از نظر عاطفی، روانی یا حتی جسمی برای آنها مضر است.

این ترس می‌تواند باعث شود افراد به رفتارهای سوء استفاده‌گرانه نادیده بگیرند و به امید تغییر دادن شریک خود، در رابطه بمانند.

مقابله با ترس از تنهایی نیازمند تقویت اعتماد به نفس، پذیرش خود و ایجاد روابط سالم با دوستان و خانواده است.یادگیری لذت بردن از تنهایی و دیدن آن به عنوان فرصتی برای رشد شخصی می‌تواند به کاهش این ترس و داشتن انتخاب‌های عاقلانه‌تر در روابط کمک کند.در این شرایط، احساس نیاز به حضور یک نفر، بر عقل و منطق غلبه می کند.

3. عدم اعتماد به نفس

اعتماد به نفس پایین می‌تواند باعث شود افراد ارزش خود را دست کم بگیرند و در روابطی بمانند که از نظر عاطفی، روانی یا حتی جسمی برای آنها مضر است.این افراد ممکن است احساس کنند که لیاقت داشتن یک رابطه بهتر را ندارند و به همین دلیل، به رفتارهای بد شریک خود تن می‌دهند.عدم اعتماد به نفس می‌تواند باعث شود افراد به دنبال تأیید و ارزش‌گذاری از سوی شریک خود باشند.این نیاز به تأیید می‌تواند باعث شود افراد رفتارهایی انجام دهند که با ارزش‌های خود در تضاد است.مثلا فردی که اعتماد به نفس پایینی دارد، ممکن است برای جلب رضایت شریک خود، از خواسته‌های خود چشم‌پوشی کند و به خواسته‌های او تن دهد، حتی اگر این خواسته‌ها برای او آزاردهنده باشد.

تقویت اعتماد به نفس نیازمند شناخت نقاط قوت و ضعف خود، پذیرش خود، تعیین اهداف واقع‌بینانه و تلاش برای رسیدن به آنها است.در ضمن، ایجاد روابط سالم با افرادی که از شما حمایت می‌کنند و به شما انگیزه می‌دهند، می‌تواند به تقویت اعتماد به نفس شما کمک کند.در این شرایط، فرد با اتکا بر احساساتش، تلاش می کند تا اعتماد به نفس پایین خود را با تایید دیگران جبران کند.مشاوره با یک متخصص روانشناس می‌تواند راهکارهای موثری برای افزایش اعتماد به نفس ارائه دهد.

4. فانتزی‌های غیر واقع‌بینانه

گاهی اوقات افراد با ورود به یک رابطه، تصاویری کاملا مطلوب و غیرواقعی از آن در ذهن خود می‌سازند.این فانتزی‌ها می‌توانند باعث شوند افراد به هشدارهای منطقی گوش ندهند و به امید تحقق این فانتزی‌ها، در رابطه بمانند.این فانتزی‌ها اغلب ریشه در فیلم‌ها، رمان‌ها و سایر رسانه‌ها دارند که تصویرهای غیرواقعی از عشق و روابط ارائه می‌دهند.مثلا فردی که تحت تأثیر این تصویرها قرار گرفته است، ممکن است انتظار داشته باشد که شریک او همیشه مهربان، فداکار و در دسترس باشد و هیچ‌گاه دچار اشتباه نشود.

وقتی واقعیت رابطه با این فانتزی‌ها مطابقت نداشته باشد، فرد ممکن است دچار ناامیدی و سردرگمی شود.با این حال، به جای پذیرش واقعیت، ممکن است به امید تحقق فانتزی‌ها، در رابطه بماند و رفتارهای نامعقولی انجام دهد.مقابله با فانتزی‌های غیرواقع‌بینانه نیازمند پذیرش این واقعیت است که هیچ رابطه‌ای کامل نیست و همه افراد دچار اشتباه می‌شوند.در ضمن، داشتن انتظارات واقع‌بینانه از رابطه و شریک زندگی، می‌تواند به جلوگیری از ناامیدی و داشتن روابط سالم‌تر کمک کند.احساسات ناشی از این فانتزی ها، مانع از تصمیم گیری منطقی می شوند.

5. وابستگی عاطفی

وابستگی عاطفی یک حالت روانی است که در آن فرد به شدت به شریک خود وابسته است و بدون او احساس ناتوانی و ناامنی می‌کند.این وابستگی می‌تواند باعث شود افراد در روابطی بمانند که برای آنها مضر است و به هشدارهای منطقی گوش ندهند.وابستگی عاطفی اغلب با ترس از دست دادن شریک، نیاز به تأیید و توجه دائمی از سوی او و احساس عدم ارزشمندی بدون حضور او همراه است.افرادی که دچار وابستگی عاطفی هستند، ممکن است به شدت نگران رضایت شریک خود باشند و برای جلب رضایت او، از خواسته‌های خود چشم‌پوشی کنند.

آنها همچنین ممکن است به شدت حسود و کنترل‌گر باشند و برای جلوگیری از از دست دادن شریک خود، رفتارهای نامعقولی انجام دهند.

مقابله با وابستگی عاطفی نیازمند تقویت اعتماد به نفس، پذیرش خود، ایجاد روابط سالم با دوستان و خانواده و یادگیری لذت بردن از تنهایی است.در ضمن، مشاوره با یک متخصص می‌تواند راهکارهای موثری برای کاهش وابستگی عاطفی و داشتن روابط سالم‌تر ارائه دهد.در این وضعیت، احساس نیاز به حضور شریک عاطفی، قدرت تفکر منطقی را از فرد می گیرد.

6. تکرار الگوهای ناسالم

گاهی اوقات افراد به دلیل تکرار الگوهای ناسالم در روابط خود، در روابطی می‌مانند که برای آنها مضر است.این الگوها ممکن است ریشه در تجربیات گذشته، روابط خانوادگی یا آسیب‌های روانی داشته باشند.مثلا فردی که در کودکی شاهد خشونت خانگی بوده است، ممکن است به طور ناخودآگاه به دنبال روابطی بگردد که در آن خشونت وجود دارد.این افراد ممکن است احساس کنند که لیاقت داشتن یک رابطه سالم را ندارند و یا اینکه رابطه سالم برای آنها خسته‌کننده و غیرجذاب است.تغییر این الگوها نیازمند آگاهی از آنها، شناسایی ریشه‌های آنها و تلاش برای ایجاد الگوهای سالم‌تر است.

مشاوره با یک متخصص می‌تواند در این زمینه بسیار مفید باشد و به فرد کمک کند تا الگوهای ناسالم خود را شناسایی کرده و آنها را تغییر دهد.

در این حالت، فرد با اتکا بر احساسات آشنا و راحت (حتی اگر ناسالم باشند)، از پذیرش روابط سالم و جدید امتناع می کند.

7. انکار واقعیت

انکار واقعیت یک مکانیسم دفاعی است که در آن فرد از پذیرش واقعیت‌های ناخوشایند خودداری می‌کند.این انکار می‌تواند باعث شود افراد در روابطی بمانند که برای آنها مضر است و به هشدارهای منطقی گوش ندهند.مثلا فردی که شریک او به او خیانت می‌کند، ممکن است این واقعیت را انکار کند و به دنبال توجیهی برای رفتار شریک خود بگردد.این انکار می‌تواند به فرد کمک کند تا از درد و رنج ناشی از خیانت جلوگیری کند، اما باعث می‌شود که در یک رابطه ناسالم بماند و آسیب بیشتری ببیند.پذیرش واقعیت نیازمند شجاعت و صداقت با خود است.

فرد باید بتواند با واقعیت‌های ناخوشایند روبرو شود و برای حل مشکلات خود تلاش کند.

مشاوره با یک متخصص می‌تواند در این زمینه بسیار مفید باشد و به فرد کمک کند تا با انکار واقعیت مقابله کرده و روابط سالم‌تری ایجاد کند.در این شرایط، احساسات ناشی از ترس از روبرو شدن با واقعیت، باعث می شوند که فرد از تفکر منطقی دوری کند.

8. تأثیر هورمون‌ها و مواد شیمیایی مغز

در مراحل اولیه یک رابطه عاشقانه، بدن انسان هورمون‌ها و مواد شیمیایی مختلفی مانند دوپامین، اکسی توسین و سروتونین ترشح می‌کند که می‌توانند باعث ایجاد احساسات شدید و وابستگی عاطفی شوند.این مواد شیمیایی می‌توانند بر قضاوت منطقی فرد تأثیر بگذارند و باعث شوند رفتارهایی از خود نشان دهد که در حالت عادی انجام نمی‌دهد.رابطه عاطفی - آموزش روابط زناشویی -شناخت مردان و زنان - عشق محبت - روانشناسی مهارت‌های ارتباطی دختران و پسران مثلا دوپامین که به عنوان “هورمون پاداش” شناخته می‌شود، می‌تواند باعث ایجاد احساس لذت و اعتیاد شود.این احساس می‌تواند باعث شود افراد به دنبال تأیید و توجه شریک خود باشند و برای به دست آوردن آن، رفتارهای نامعقولی انجام دهند.

اکسی توسین که به عنوان “هورمون عشق و پیوند” شناخته می‌شود، می‌تواند باعث ایجاد احساس صمیمیت و وابستگی شود.این احساس می‌تواند باعث شود افراد به شریک خود بیش از حد وابسته شوند و بدون او احساس ناامنی کنند.سروتونین که به عنوان “هورمون شادی” شناخته می‌شود، می‌تواند باعث ایجاد احساس خوشحالی و رضایت شود.کاهش سطح سروتونین می‌تواند باعث ایجاد افسردگی و اضطراب شود که می‌تواند بر قضاوت منطقی فرد تأثیر بگذارد.رابطه عاطفی - آموزش روابط زناشویی -شناخت مردان و زنان - عشق محبت - روانشناسی مهارت‌های ارتباطی دختران و پسران آگاهی از تأثیر هورمون‌ها و مواد شیمیایی مغز می‌تواند به فرد کمک کند تا احساسات خود را بهتر درک کند و از تأثیر آنها بر قضاوت منطقی خود آگاه باشد.

این آگاهی می‌تواند به فرد کمک کند تا تصمیم‌های عاقلانه‌تری در روابط خود بگیرد.

در این حالت، احساسات شیمیایی به طور موقت بر قدرت تفکر منطقی غلبه می کنند.

9. ترس از تغییر

تغییر می‌تواند یک تجربه ترسناک و ناخوشایند باشد.بسیاری از افراد از تغییر وضعیت موجود خود می‌ترسند، حتی اگر این وضعیت برای آنها مضر باشد.این ترس از تغییر می‌تواند باعث شود افراد در روابطی بمانند که برای آنها مناسب نیستند.ترس از تغییر می‌تواند به دلایل مختلفی ایجاد شود، از جمله ترس از ناشناخته‌ها، ترس از شکست، ترس از قضاوت دیگران و ترس از از دست دادن آنچه که دارند.مثلا فردی که سال‌ها در یک رابطه بوده است، ممکن است از ترک رابطه بترسد، زیرا نمی‌داند پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد.

او ممکن است بترسد که تنها بماند، نتواند فرد مناسبی را پیدا کند و یا مورد قضاوت دیگران قرار گیرد.غلبه بر ترس از تغییر نیازمند پذیرش این واقعیت است که تغییر یک جزء طبیعی از زندگی است و می‌تواند فرصت‌هایی برای رشد و بهبود فراهم کند.در ضمن، تعیین اهداف واقع‌بینانه، برنامه‌ریزی برای آینده و ایجاد حمایت اجتماعی می‌تواند به کاهش ترس از تغییر و داشتن تصمیم‌های عاقلانه‌تر در روابط کمک کند.در این حالت، احساس امنیت کاذب ناشی از وضعیت موجود، مانع از تفکر منطقی و پذیرش تغییرات مثبت می شود.

10. فشار اجتماعی و خانوادگی

فشار اجتماعی و خانوادگی می‌تواند نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌های افراد در مورد روابطشان داشته باشد.گاهی اوقات افراد به دلیل فشارهای اجتماعی و خانوادگی، در روابطی می‌مانند که برای آنها مناسب نیستند و به هشدارهای منطقی گوش نمی‌دهند.مثلا فردی که از یک خانواده سنتی است، ممکن است به دلیل فشار خانواده برای ازدواج و حفظ آبرو، در یک رابطه نامناسب بماند، حتی اگر از نظر عاطفی و روانی در این رابطه رنج ببرد.مهارت‌های رابطه زناشویی در ضمن، فردی که در یک جامعه‌ای زندگی می‌کند که طلاق را تابو می‌داند، ممکن است به دلیل ترس از قضاوت دیگران، در یک رابطه ناسالم بماند.

مقابله با فشار اجتماعی و خانوادگی نیازمند داشتن اعتماد به نفس، استقلال فکری و توانایی ایستادگی در برابر نظرات دیگران است.

در این شرایط، فرد با اتکا بر احساس مسئولیت در قبال انتظارات دیگران، از تفکر منطقی و تصمیم گیری بر اساس منافع شخصی خود غافل می شود.

11. کمبود مهارت‌های ارتباطی

کمبود مهارت‌های ارتباطی می‌تواند باعث ایجاد مشکلات زیادی در روابط شود.افرادی که مهارت‌های ارتباطی ضعیفی دارند، ممکن است نتوانند نیازها و احساسات خود را به طور موثر بیان کنند و یا به درستی به نیازها و احساسات شریک خود گوش دهند.این کمبود مهارت‌ها می‌تواند باعث ایجاد سوء تفاهم، درگیری و نارضایتی در رابطه شود.مثلا فردی که نمی‌تواند احساسات خود را به درستی بیان کند، ممکن است به جای بیان خشم خود، به شریک خود پرخاشگری کند.این رفتار می‌تواند باعث ایجاد تنش و درگیری در رابطه شود.در ضمن، فردی که به درستی به نیازها و احساسات شریک خود گوش نمی‌دهد، ممکن است نتواند به درستی از او حمایت کند.

این کمبود حمایت می‌تواند باعث ایجاد احساس تنهایی و بی‌ارزشی در شریک زندگی شود.بهبود مهارت‌های ارتباطی نیازمند آموزش و تمرین است.فرد می‌تواند با شرکت در کلاس‌های آموزش مهارت‌های ارتباطی، خواندن کتاب‌ها و مقالات مربوطه و یا کمک گرفتن از یک متخصص، مهارت‌های ارتباطی خود را بهبود بخشد.بهبود مهارت‌های ارتباطی می‌تواند به فرد کمک کند تا روابط سالم‌تر و رضایت‌بخش‌تری داشته باشد.در این حالت، احساس ناامیدی و ناتوانی در برقراری ارتباط موثر، باعث می شود که فرد به جای تلاش برای حل مشکل، به رفتارهای غیر منطقی روی بیاورد.

12. اعتیاد به درام و هیجان

برخی از افراد به درام و هیجان در روابط خود معتاد هستند.این افراد ممکن است به طور ناخودآگاه به دنبال روابطی بگردند که پر از چالش، درگیری و هیجان باشد.آنها ممکن است احساس کنند که یک رابطه آرام و پایدار برای آنها خسته‌کننده و غیرجذاب است.این اعتیاد به درام و هیجان می‌تواند ریشه در تجربیات گذشته، مانند دوران کودکی پر از آشوب و درگیری داشته باشد.این افراد ممکن است احساس کنند که تنها زمانی زنده هستند که درگیر درام و هیجان باشند.مقابله با اعتیاد به درام و هیجان نیازمند آگاهی از این الگو، شناسایی ریشه‌های آن و تلاش برای ایجاد یک زندگی آرام‌تر و پایدارتر است.

مشاوره با یک متخصص می‌تواند در این زمینه بسیار مفید باشد و به فرد کمک کند تا الگوهای ناسالم خود را شناسایی کرده و آنها را تغییر دهد.

در ضمن، یادگیری لذت بردن از آرامش و ثبات، می‌تواند به فرد کمک کند تا از اعتیاد به درام و هیجان رهایی یابد و روابط سالم‌تری ایجاد کند.در این حالت، احساس نیاز به هیجان و تنوع، بر تفکر منطقی و عقلانی در مورد انتخاب نوع رابطه غلبه می کند.

نمایش بیشتر

یک دیدگاه

  1. خیلی وقته فهمیدم وقتی ترس از دست دادن میاد عقل میره کنار، یه روز چمدونم رو بستم و رفتم بعد فهمیدم چقدر احمق بودم که سه سال با کسی موندم که فقط ترسویمو تغذیه می کرد.

    وقتی حسابی عاشق میشی مغزت یه جورایی خاموش میشه، من حاضرم بودم کوه هم برم اون بالا اگه طرف بخواد ولی بعد میفهمی این همه فداکاری یه طرفه بوده.

    من اون موقع ها که احساساتم بالا می زد یه تیکه کاغذ بر می داشتم همه حرف های منطقیم رو می نوشتم و بعدش می خوندمشون، یه جوری بود که انگار دارم به یه غریبه نصیحت می کنم.

    خیلی وقت ها فکر می کنیم اگر طرفو عوض کنیم حالمان خوب میشه، ولی خودمان رو نگاه نمی کنیم، من یه عالمه رابطه داشتم تا فهمیدم مشکل از اون ور نبوده!

    من همون موقع که تو خودم ناامنی داشتم هر پیام دیرکرده رو به حساب بی علاقگی میزاشتم، بعد ها فهمیدم این منم که در حال توهم بافی هستم نه اونها که دارن زندگی می کنن.

    من قبلا برای راضی نگه داشتن طرف مقابل، انقدر خودم رو تغییر میدادم که آخرش اصلا نمی دونستم خود واقعیم کدوم نسخه بوده، بعد می گفتم چرا خوشحال نیستم.

    اولین بار که یک روانشناس بهم گفت این درام و دعواها برای تو آشناست و بهش عادت کردی فک کردم دیوانه شده، ولی الان ۳ ساله دارم آرامشی رو تجربه می کنم که نمی دونستم وجود داره.

    چندبار پشت سر هم اخطار گرفتم ولی چون دوستش داشتم نادیده می گرفتم، آخرش فقط یه آدم شکسته و یک عالمه خاطره تلخ موند برام.

    هر وقت احساس کردم دارم زیادی احساسی می شم شروع می کنم به خودم یادآوری کنم که من در طول زندگی بارها احساس کردم که فلان چیز آخرین فرصته، ولی هیچ کدوم واقعا اخرین فرصت نبودن.

    یه مدت فکر می کردم عشق یعنی فراموش کردن خودت، تا این که یک روز توی آینه به خودم نگاه کردم و دیدم یه آدم کاملا غریبه و خالی ایستاده اونجا.

    من یوهو دونده ی احساساتم بودم، تا این که یکی بهم گفت تو اصلا به چیزی که می خواهی فکر نکردی، فقط از چیزی که نمی خوای فرار می کنی.

    همون موقعی که داشتم به خاطر بچه ها یه رابطه ی مرده رو زنده نگه می داشتم، یک روز دخترم پرسید مامان تو چرا هیچوقت نمی خندی؟ اونجا بود که فهمیدم دارم چیکار می کنم.

    پانزده سال پیش، به خاطر حرف مردم به خودم گفتم باید تحمل کنی، الان پانزده ساله دارم عواقبش رو تحمل می کنم.

پاسخ دادن به Golnar لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا